خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم! کودکی جان می دهد از درد

خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم! کودکی جان می دهد از درد

خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم! کودکی جان می دهد از درد

خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم! کودکی جان می دهد از درد

خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم! کودکی جان می دهد از درد
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم! کودکی جان می دهد از درد
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم! کودکی جان می دهد از درد



خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!
غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم!

کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم!

عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود…
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنيم!

ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا…
عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنيم؟

کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی…
با همیم اما چرا احساس غربت می کنيم؟

من به این مصرع یقین دارم که روزی میرسد!
سوره ای از عشق را با هم قرائت می کنیم...!!!

 

" ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﯾﯽ "


تعداد بازديد : 1795
چهارشنبه 03 تیر 1394 ساعت: 10:57
نویسنده:
نظرات(2)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط ناصر در تاریخ 1394/04/19 و 19:39 دقیقه ارسال شده است

ناصر

شعر درج شده دربالا متعلق به اقای محمد شمس میباشد


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف