محمد بختیاری رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره امیری و سروری دوباره ادامه ی کوثری دوبار

محمد بختیاری رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره امیری و سروری دوباره ادامه ی کوثری دوبار

محمد بختیاری رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره امیری و سروری دوباره ادامه ی کوثری دوبار

محمد بختیاری رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره امیری و سروری دوباره ادامه ی کوثری دوبار

محمد بختیاری رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره امیری و سروری دوباره ادامه ی کوثری دوبار
محمد بختیاری رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره امیری و سروری دوباره ادامه ی کوثری دوبار
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
محمد بختیاری رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره امیری و سروری دوباره ادامه ی کوثری دوبار

 

رسیده پیغمبری دوباره
به عاشقان دلبری دوباره
امیری و سروری دوباره
ادامه ی کوثری دوباره
چه گویمت؟ حیدری دوباره
و فاتح خیبری دوباره
 
نه احمدی و نه حیدری تو
شعاع الله اکبری تو

نشسته در ذهن من خیالت
میان چشمان من جمالت
منم گرفتار دام خالت
تمام فکرم شده وصالت
منم اسیرت منم وبالت
تو شاهزاده تو با اصالت

نه تو خدایی و نه جدایی
که الحق از نسل مرتضایی

منم مریض و تویی مسیحا
منم غلام و تو هستی آقا
تمام عالم نم و تو دریا
تو عشق حیدر تو قلب زهرا
تو وارث خلق و خوی طاها
تو برتری از تفکر ما

کران نداری و بی کرانی
تو فرق داری تو آسمانی

حسین شد مست شهد کامت
صنوبر است این و یا که قامت
چه قامتی پا به سر قیامت
ببر که جانم بهای جامت
فدای چشمت فدای نامت

تو هم نشین ستاره هایی
اذان سبز مناره هایی

تو بر وجود خدا دلیلی
ذبیح لب تشنه ی خلیلی
تو اذن پرواز جبرئیلی
تو کوثری و تو سلسبیلی
بدون همتا و بی بدیلی
از ایل بارانی و اصیلی

تجلی سرمدی به قرآن
علی ولی احمدی به قرآن

از عقلم امشب خبر ندارم
بجز دل دربه در ندارم
پرنده ام بال و پر ندارم
بدون عشقت ثمر ندارم
بجز به دستت نظر ندارم
سر از در خانه بر ندارم

نهال دل را کجا بکارم
منی که جز تو کسی ندارم

امان که روزی تو بین صحرا
تنت شد از کینه اربا اربا
به خاک افتاد سرو رعنا
صدای خنده صدای اعدا
و ناتوان زانوان آقا
رسید عمه به داد بابا

تمام صحرا پر از تن توست
و خون بابا به گردن توست

تو را به چشمان خود کشید و
یکی یکی بر عبات چید و
از این جهان بی تو دل برید و
شهادتش را به چشم دید و
صدا زد از خیمه نا امید و
به قتلگاه عمه ات رسید و

شکست از داغ رفتن تو
هزار چشمه شده تن تو

محمد بختیاری

 


تعداد بازديد : 107
شنبه 09 خرداد 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط لاابل577 در تاریخ 1394/04/03 و 18:18 دقیقه ارسال شده است

لاابل577

@muslim_couples_in_love

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است

روز #ماه_رمضان، زلف میفشان که فقیه
بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است

زیر لب، وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
این عجب! نقطه خال تو به بالای لب است

یا رب! این نقطهٔ لب را که به بالا بنهاد؟
نقطه هر جا غلط افتاد، مکیدن ادب است

شحنه اندر عقب است و، من از آن می‌ترسم
که لب لعل تو، آلوده به ماء العنب است

پسر مریم اگر نیست چه باک است ز مرگ
که دمادم لب من بر لب بنت العنب است

منعم از عشق کند زاهد و، آگه نبود
شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است

گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستان
گفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است

عشق آنست که از روی حقیقت باشد
هر که را عشق مجازیست حمال الحطب است

گر صبوحی به وصال رخ جانان جان داد
سودن چهره به خاک سر کویش سبب است

#شاطر_عباس_صبوحی


کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف