شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگ

شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگ

شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگ

شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگ

شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگ
شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگ

شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد
خواستی برخیزی از جا به علی خود بگو
هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد
جان من بر لب رسید از سرفه هایت جان من
خانه را جارو مزن حیدر خجالت می کشد
من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم
شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت می کشد
در میان بسترت وقتی که می آیم بمان
اینچنین زانو مزن حیدر خجالت می کشد
این علی دیگر علی خیبر و خندق که نیست
بوسه بر بازو مزن حیدر خجالت می کشد

 

علی حسنی


تعداد بازديد : 2549
دوشنبه 11 اسفند 1393 ساعت: 11:08
نویسنده:
نظرات(4)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط سید محمد جوادی در تاریخ 1393/12/11 و 20:45 دقیقه ارسال شده است

سید محمد جوادی

گلی در شعل افتاده است اما باغبانش نیست
بجز نام علی ذکری دگر روی لبانش نیست
میان کوچه راهش را که با یک ضربه سد کردند
چرا در خانه دیگر مادر زینب امانش نیست
گرفته دست بر پهلو به سمت خانه می اید
دلیلی جز غم حیدر بر این قد کمانش نیست
مگر این کوچه در شهر پیمبر نیست ای مردم
که یک ذره مروت در میان ساکنانش نیست
علی می دید که گاهی به چشم خویش بعد از او
که بستر غرق خون گشته ولی یار جوانش نیست


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف