از کوچه ها با قد خم با اشک دیده باقامت همچون کمان مادر رسیده ازآن زمانی که رسیده بین خانه لب بسته

از کوچه ها با قد خم با اشک دیده باقامت همچون کمان مادر رسیده ازآن زمانی که رسیده بین خانه لب بسته

از کوچه ها با قد خم با اشک دیده باقامت همچون کمان مادر رسیده ازآن زمانی که رسیده بین خانه لب بسته

از کوچه ها با قد خم با اشک دیده باقامت همچون کمان مادر رسیده ازآن زمانی که رسیده بین خانه لب بسته

از کوچه ها با قد خم با اشک دیده باقامت همچون کمان مادر رسیده ازآن زمانی که رسیده بین خانه لب بسته
از کوچه ها با قد خم با اشک دیده باقامت همچون کمان مادر رسیده ازآن زمانی که رسیده بین خانه لب بسته
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
از کوچه ها با قد خم با اشک دیده باقامت همچون کمان مادر رسیده ازآن زمانی که رسیده بین خانه لب بسته

از کوچه ها با قد خم با اشک دیده

باقامت همچون کمان مادر رسیده

 

 ازآن زمانی که رسیده بین خانه

لب بسته و رفته کناری آرَمیده

 

 در گرگ ومیش کوچه های یثرب امروز

تاریکی شب خورده بر روی سپیده

 

 ازچادر خاکی او پیداست اینکه

طوفان گرد و خاک درکوچه وزیده

 

جای چهار انگشت روی گونه دارد

رعدی زده که برق چشمانش پریده

 

نامردی از راه آمد و بی ترس و پروا

ناموس وجه الله را زد با کشیده

 

گلچین بی احساس با موج لگدهاش

گل غنچهء این باغ را نشکفته چیده

 

شکر خدا که از سرش چادر نیافتاد

شکر خدا این صحنه را حیدر ندیده

 

چمش نمی دید و همه دیدند با دست

راهی برای رفتن خود برگزیده

 

این گوشواره های خونی را شب عقد

بابا برای مادرم کادو خریده

حسین قربانچه

 

برگرفته از تب مي


تعداد بازديد : 146
دوشنبه 11 اسفند 1393 ساعت: 10:49
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف