|
طفلان حضرت زینب (س)
چون در صف مصاف ز الطاف داوری
شد نوبت قتال به سادات جعفری
زینب دو نوجوان عزیزش به پیش خواند
گفتا که بر شماست مرا حق مادری
باید که رو کنید به میدان کارزار
بازید جان خویش در این بزم ششدری
عون و محمد ان دو گل گلشن وفا
با چشم اشک بار وبه رخساره ی طری
کردند عرض حال به خال شکسته حال
کای ان که بر تمام خلایق تو رهبری
ازمهر کن قبول تو ما را به بندگی
وز لطف که خطاب تو ما را به چاکری
ده رخصتی که از مدد بخت کار ساز
داریم در هوای نثارت شها سری
جان باختن به پای تو خوشتر ز زندگی
سر دادن از برای تو بهتر ز سروری
از حرفشان ز دیده فرو ریخت شاه دین
از چهره اشک ناب چو باران اذری
گفتا که ای دو دوحه ی گلزار هاشمی
نبود غم فراق شما کار سرسری
لیکن بلا علاج شما را اجازت است
در رزم این جماعت از دین شده بری
ان سروران به جانب میدان شتافتند
گفتند کای سپاه از ایین کافری
این ظلم کی رواست به اولاد فاطمه
وین جور کی سزاست به ال پیمبری
پس هر دو حلقه را ز کینه گرفتند در میان
چون حلقه ان سپاه ز راه ستمگری
از پشت زین به روی زمین سرنگون شدند
هر یک به کام خشکی و با دیده ی تری
هم اشیان شدند به طیار در بهشت
با حوریان خلد نمودند همسری
فدایی مازندرانی
تعداد بازديد : 213
سه شنبه 23 دی 1393 ساعت: 10:39
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(5)
این نظر توسط یوسف رحیمی در تاریخ 1393/10/23 و 12:16 دقیقه ارسال شده است | |||
لبریز اه و ندبه وغم گریه می کنم
دلتنگم و بیاد حرم گریه می کنم شایسته ی زیارت شش گوشه نیستم این روز ها به حالم خودم گریه می کنم با علقمه به یاد لبت اب می شوم با روضه های مشک و علم گریه می کنم |
برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید