تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
یا حسن عسگری...
زهر دادند دوباره حسنی دیگر را
به روی خاک کشیدند گلی پرپر را
لحظه آخر عمرش چه قَدَر درد کشید
به لب آورد، مصیبات غم مادر را
سرخ شد صورتش از زهر جفا واویلا
تازه آورد به یادش گل نیلوفر را
آن گلی که به خرابه نفسش بند امد
تا به زانوش نهادند همان بی سر را
لحظه آخر عمرش پسرش آمده است
تا به زانوش بگیرد پدر اطهر را
پسرش جرعه آبی به لبانش داد و
روضه کرببلا خواند، شب آخر را
روضه میخواند از آن شاه که افتاد به خاک
یاد آورد همان خنجر و آن حنجر را
رضا باقریان
تعداد بازديد : 149
شنبه 06 دی 1393 ساعت: 10:08
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب