وای وای... ناگاه میان خون علم افتادو ترسی به دل اهل حرم افتادو در علقمه آنچنان مکرر شده که با دیدن او حسین هم افتادو با زینب خود حسین گفته خو

وای وای... ناگاه میان خون علم افتادو ترسی به دل اهل حرم افتادو در علقمه آنچنان مکرر شده که با دیدن او حسین هم افتادو با زینب خود حسین گفته خو

وای وای... ناگاه میان خون علم افتادو ترسی به دل اهل حرم افتادو در علقمه آنچنان مکرر شده که با دیدن او حسین هم افتادو با زینب خود حسین گفته خو

وای وای... ناگاه میان خون علم افتادو ترسی به دل اهل حرم افتادو در علقمه آنچنان مکرر شده که با دیدن او حسین هم افتادو با زینب خود حسین گفته خو

وای وای... ناگاه میان خون علم افتادو ترسی به دل اهل حرم افتادو در علقمه آنچنان مکرر شده که با دیدن او حسین هم افتادو با زینب خود حسین گفته خو
وای وای... ناگاه میان خون علم افتادو ترسی به دل اهل حرم افتادو در علقمه آنچنان مکرر شده که با دیدن او حسین هم افتادو با زینب خود حسین گفته خو
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وای وای... ناگاه میان خون علم افتادو ترسی به دل اهل حرم افتادو در علقمه آنچنان مکرر شده که با دیدن او حسین هم افتادو با زینب خود حسین گفته خو

وای وای...

ناگاه میان خون علم افتادو

ترسی به دل اهل حرم افتادو

در علقمه آنچنان مکرر شده که

با دیدن او حسین هم افتادو

با زینب خود حسین گفته خواهر

بالای سرش تا برسم افتادو

تا آمدمش کمک کنم،حرمله گفت؛

تا تیر به صورتش زدم...افتادو

با نیزه و شمشیر و عمود و طعنه

بدجور تصور بکنم افتادو

می ریخت تنش پشت سرش...یعنی که

سقای حرم قدم...قدم افتادو

پاشید سرش به روی زانوهایش

ناگاه میان خون علم افتادو...

 

نیما نجاری


تعداد بازديد : 113
دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت: 12:22
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف