دو چشمش بسته اما درد دارد يقينا بيش از اينها درد دارد بريز آب روان برسنگِ غُسلش ولي آرام اسما درد دارد ** نسيم آرامترخوابيده بانو مزن پروا

دو چشمش بسته اما درد دارد يقينا بيش از اينها درد دارد بريز آب روان برسنگِ غُسلش ولي آرام اسما درد دارد ** نسيم آرامترخوابيده بانو مزن پروا

دو چشمش بسته اما درد دارد يقينا بيش از اينها درد دارد بريز آب روان برسنگِ غُسلش ولي آرام اسما درد دارد ** نسيم آرامترخوابيده بانو مزن پروا

دو چشمش بسته اما درد دارد يقينا بيش از اينها درد دارد بريز آب روان برسنگِ غُسلش ولي آرام اسما درد دارد ** نسيم آرامترخوابيده بانو مزن پروا

دو چشمش بسته اما درد دارد يقينا بيش از اينها درد دارد بريز آب روان برسنگِ غُسلش ولي آرام اسما درد دارد ** نسيم آرامترخوابيده بانو مزن پروا
دو چشمش بسته اما درد دارد يقينا بيش از اينها درد دارد بريز آب روان برسنگِ غُسلش ولي آرام اسما درد دارد ** نسيم آرامترخوابيده بانو مزن پروا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دو چشمش بسته اما درد دارد يقينا بيش از اينها درد دارد بريز آب روان برسنگِ غُسلش ولي آرام اسما درد دارد ** نسيم آرامترخوابيده بانو مزن پروا
دو چشمش بسته اما درد دارد

يقينا بيش از اينها درد دارد

بريز آب روان برسنگِ غُسلش

ولي آرام اسما درد دارد

**

نسيم آرامترخوابيده بانو 

مزن پروانه پر خوابيده بانو

دگر رخصت نيازي نيست جبريل

مزن ديگر به در خوابيده بانو

**

دوچشمت رابه دست بسته بستم

تو را باحِق حِقی پيوسته بستم

مبادا پهلويت خونين شود باز

خودم بندِ كفن آهسته بستم

**

ندارم چاره با آهم بسازم

فقط با درد جانكاهم بسازم

زچوبي كه نشد گهواره باشد 

دوتا تابوت می خواهم بسازم

شاعر: حسن لطفی

 


تعداد بازديد : 147
سه شنبه 05 فروردین 1393 ساعت: 16:50
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف