گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود یک لحظه از مصیبت ما کم نمی‌شود راز میان کوچه‌ی خود را به من بگو چون هرکسی برای تو محرم نمی‌شود آنچه میان کوچ

گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود یک لحظه از مصیبت ما کم نمی‌شود راز میان کوچه‌ی خود را به من بگو چون هرکسی برای تو محرم نمی‌شود آنچه میان کوچ

گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود یک لحظه از مصیبت ما کم نمی‌شود راز میان کوچه‌ی خود را به من بگو چون هرکسی برای تو محرم نمی‌شود آنچه میان کوچ

گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود یک لحظه از مصیبت ما کم نمی‌شود راز میان کوچه‌ی خود را به من بگو چون هرکسی برای تو محرم نمی‌شود آنچه میان کوچ

گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود یک لحظه از مصیبت ما کم نمی‌شود راز میان کوچه‌ی خود را به من بگو چون هرکسی برای تو محرم نمی‌شود آنچه میان کوچ
گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود یک لحظه از مصیبت ما کم نمی‌شود راز میان کوچه‌ی خود را به من بگو چون هرکسی برای تو محرم نمی‌شود آنچه میان کوچ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود یک لحظه از مصیبت ما کم نمی‌شود راز میان کوچه‌ی خود را به من بگو چون هرکسی برای تو محرم نمی‌شود آنچه میان کوچ

گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود

یک لحظه از مصیبت ما کم نمی‌شود

راز میان کوچه‌ی خود را به من بگو

چون هرکسی برای تو محرم نمی‌شود

آنچه میان کوچه گذشته بگو، ولی

هرچند که اینچنین مجسم  نمی‌شود

هم کار می‌کنی، وَ هم  درد می‌کشی

بانوی من به جان تو باهم نمی‌شود

از آنچه آمده به سرت رنج می‌بری

داغی شبیه داغ  تو ماتم نمی‌شود

همسایه‌ها برای تو  پیغام داده‌اند

گریه که لحظه لحظه و هر دم نمی‌شود

جان حسین و جان من و جان زینبت

گریه برای زخم تو مرهم نمی‌شود

شاعر: رضا باقريان


تعداد بازديد : 133
سه شنبه 20 اسفند 1392 ساعت: 6:42
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف