چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچن

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچن

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچن

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچن

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچن
چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچن
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچن
چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد

دست و پا می زنی و در به رویت می بندد

 

سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد

نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

 

اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد

در خراسان دلت قلب رضا می لرزد

 

پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد

کمی از رنج غریبیِ شما بردارد

 

از ترک های لبت درد عطش می بارد

چقدر حجره به گودال شباهت دارد

 

افتابت به لب بام تماشایی شد

تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد

 

دل خورشید به تنهایی تان می سوزد

چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد

 

شاعر: حسن كردي

تعداد بازديد : 151
یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت: 1:02
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف