تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
نمک بخور ولی آن را به زخم یار نزن
به جان زینبت این سفره را کنار نزن
من از تو وعده گرفتم برای افطاری
بیا و امشبه را حرف غصه دار نزن
بگو حسن برود مسجد و تو پیشم باش
اذان رفتن خود را به کوچه جار نزن
چقدر بر در و دیوار چشم میدوزی
به جان فاطمه بابا به دل شرار نزن
کلون در، پر شال تو گرفت،ولی
به یاد سینهء خونی شده هوار نزن
تمام این در و همسایه با تو بد هستند
میان صحن حیاط این چنین تو زار نزن
برو به کوفه سفارش کن و بگو کوفه
به فرق دختر من سنگ بی شمار نزن....
شاعر : حسین قربانچه
برگرفته از تب مي
تعداد بازديد : 274
سه شنبه 08 مرداد 1392 ساعت: 1:51
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب