تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
حتم دارم که رفتنی هستم
به خدا می سپارمت آقا
خواهش ِ مادرانه ای دارم
جان ِ تو، جان ِ دخترم زهرا
حسرت ِ دیدن ِ عروسی او
به دلم ماند،چاره ای هم نیست
درشب ِ خواستگاری دختر
غم ِ بی مادری، غمی کم نیست
مادرم، حق بده که بی تابم
چشم هایم به اشک ناچاراست
نیستم پیش او زمانی که
بین دیوارودر گرفتار است
دختر ِ پابه ماه ِ بی مادر
دردهایی نگفتنی دارد
کاش بودم، شنیده ام با او
دروهمسایه دشمنی دارد
گریه هایت هنوز یادم هست
وقتی از آن چهل نفرگفتی
جان سپردم ز درد، وقتی از
به خدا می سپارمت آقا
خواهش ِ مادرانه ای دارم
جان ِ تو، جان ِ دخترم زهرا
حسرت ِ دیدن ِ عروسی او
به دلم ماند،چاره ای هم نیست
درشب ِ خواستگاری دختر
غم ِ بی مادری، غمی کم نیست
مادرم، حق بده که بی تابم
چشم هایم به اشک ناچاراست
نیستم پیش او زمانی که
بین دیوارودر گرفتار است
دختر ِ پابه ماه ِ بی مادر
دردهایی نگفتنی دارد
کاش بودم، شنیده ام با او
دروهمسایه دشمنی دارد
گریه هایت هنوز یادم هست
وقتی از آن چهل نفرگفتی
جان سپردم ز درد، وقتی از
لگدی بی خبربه درگفتی
شاعر: وحيد قاسمي
تعداد بازديد : 233
جمعه 28 تیر 1392 ساعت: 13:19
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب