تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
ای مردم مگر از یاد رفت ..
شور و حال بهمن پنجاه و هفت
فصل فصل از خمینی گفتن است
بر سر گیسوی شب آشفتن است
ای پدر ای پیر ای مولای ما
از زبان خامه ات خون می چکد
بس که خوردی خون دل از دست ما
از وصیت نامه ات خون می چکد
هر زمان یاد جماران می کنم
جان خود را نور باران می کنم
مُرشد من جام آتش سرکشید
سوخت تا عرش الهی پر کشید
در میان لجّه خون ماهیم
یا علی ، درویش روح اللهیم
گر چه اندر کوفه تنها مانده ام
با شهیدانش برادر خوانده ام
روزگاری باز شد باب جهاد
کاروان رفت و مرا تنها نهاد
تعداد بازديد : 131
یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت: 14:12
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب