شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ حسین قربانچه وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر

شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ حسین قربانچه وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر

شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ حسین قربانچه وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر

شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ حسین قربانچه وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر

شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ حسین قربانچه وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر
شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ حسین قربانچه وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ حسین قربانچه وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر

 

شعر مرثیه حضرت زهرا (س) _ حسین قربانچه

وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد

چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد

ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ

محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد

تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست

داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت قاره شد

گفتم، گفت زود سند را بده به من

گفتم، بعد از آن که ستم بی شماره شد

با پنجه وسعت فدک اش را وجب گرفت

سیلی برای غصب فلک راه چاره شد

گفتند مست بود و صدایی نمی شنید

آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد

پا زد که بارِ شیشه ی آنرا بیفکند

اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره شد

چادر به پای مادر سادات گیر کرد

افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد

گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن

پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد



تعداد بازديد : 153
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 17:41
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف