از گلستان توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود

از گلستان توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود

از گلستان توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود

از گلستان توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود

از گلستان توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود
از گلستان توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
از گلستان توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود

از گلستان توحید آتش زبانه می زد
گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد

در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود
گر می گشت گلچین این گل جوانه می زد

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گه بین خانه می زد

گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد

گردیده بود قنفذ همدست با مغیره
این با غلاف شمشیر او تازیانه می زد

با چشم خویش دیدم مظلومی پدر را
از ناله ای که مادر در آستانه می زد

وقتی که باغ می سوخت صیاد بی مروتّ
مرغ شکسته پر را در آسیانه می زد

مردم به خواب بودند مادر ز هوش می رفت
بابا به صورتش آب ز اشک شبانه می زد

حاج غلامرضا سازگار (میثم)


تعداد بازديد : 506
جمعه 18 اسفند 1391 ساعت: 6:17
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف