تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
محرّم - غزل
شد آغاز ای شقایق ها خزان از شام و از کوفه
وَ بادی سرخ و تب زا شد وزان از شام و از کوفه
قرارست آتش و آهن ببارد ز آسمان امشب
بهارا لاله هایت را بخوان از شام و از کوفه
از این اقلیم بگریزید آه ای اهل آبادی
که سیل مرگ خواهد شد روان از شام و از کوفه
پلنگ و شیر می میرند در نیزار های شب
شغال و گرگ می گیرند جان از شام و از کوفه
شگفتا اتّحاد کفر، دردا افتراق حق
امان از سختی و سستی امان از شام و از کوفه
شب و سرما، دروغ و مکر، مرگ و ظلم و بی رحمی
همه دارند ای مردم نشان از شام و از کوفه
ندائی آسمانی نیست تزویری ست شیطانی
اگر برخیزد آوای اذان از شام و از کوفه
عزادارست هفت اقلیم هفتاد و دو دلبر را
پر از خون شد دل هفت آسمان از شام و از کوفه
شاعر: امیر سیاهپوش
تعداد بازديد : 129
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت: 10:51
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب