اشعار شب پنجم محرم – علیرضا لک لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد آنقدر نیزه تنش دید که از پا ا

اشعار شب پنجم محرم – علیرضا لک لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد آنقدر نیزه تنش دید که از پا ا

اشعار شب پنجم محرم – علیرضا لک لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد آنقدر نیزه تنش دید که از پا ا

اشعار شب پنجم محرم – علیرضا لک لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد آنقدر نیزه تنش دید که از پا ا

اشعار شب پنجم محرم – علیرضا لک لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد آنقدر نیزه تنش دید که از پا ا
اشعار شب پنجم محرم – علیرضا لک لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد آنقدر نیزه تنش دید که از پا ا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب پنجم محرم – علیرضا لک لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد آنقدر نیزه تنش دید که از پا ا

اشعار شب پنجم محرم – علیرضا لک

 

لب گودال زمین خورد و به دریا افتاد

آنقدر نیزه تنش دید که از پا افتاد

 

سنگ ها از همه سو سمت عمو آمده اند

یک نفر در وسط معرکه تنها افتاد

 

بر روی خاک که با صورت خونین آمد

تیرها در همه جای بدنش جا افتاد

 

در دهانی که پر از خون شده ... بی هیچ خبر

نیزه ای آمده و ذکر خدایا افتاد

 

عرق مرگ نشسته است به پیشانی او

بر سر سینه کسی آمده با پا افتاد

 

«زیر شمشیر غمش رقص کنان آمده ام»

قرعه ي کار به نام من شیدا افتاد

 

«بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند»

که چنین پای دم آخرش از پا افتاد

 

بازویم ارثیه ي فاطمه باشد که کبود

پیش چشمان پُر از گریه ی بابا افتاد

 

خوب شد مثل پدر مثل عمو عباسم

سر ِمن در بغل حضرت آقا افتاد

 

خوب شد کشته شدم ، اهل حسد ننوشتند

پسر مرد جمل از شهدا جا افتاد

 

عليرضا لك


تعداد بازديد : 161
دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت: 9:21
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف