اشعار شب چهارم محرم به روی دست دلِ بی قراری آوردم بغل بغل غزل آه و زاری آوردم برای اینکه به

اشعار شب چهارم محرم به روی دست دلِ بی قراری آوردم بغل بغل غزل آه و زاری آوردم برای اینکه به

اشعار شب چهارم محرم به روی دست دلِ بی قراری آوردم بغل بغل غزل آه و زاری آوردم برای اینکه به

اشعار شب چهارم محرم به روی دست دلِ بی قراری آوردم بغل بغل غزل آه و زاری آوردم برای اینکه به

اشعار شب چهارم محرم به روی دست دلِ بی قراری آوردم بغل بغل غزل آه و زاری آوردم برای اینکه به
اشعار شب چهارم محرم به روی دست دلِ بی قراری آوردم بغل بغل غزل آه و زاری آوردم برای اینکه به
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب چهارم محرم به روی دست دلِ بی قراری آوردم بغل بغل غزل آه و زاری آوردم برای اینکه به

اشعار شب چهارم محرم

 

به روی دست دلِ بی قراری آوردم

بغل بغل غزل آه و زاری آوردم

 

برای اینکه به دست آورم دلت آقا

نگاه ملتمس و گریه داری آوردم

 

من این دو حلقه به گوش کفن به تن کرده

به پیشگاه تو با شرمساری آوردم

 

تو را به چادر خاکی مادرت سوگند

قبول کن که به امیدواری آوردم

 

دو پیش مرگ تو را از قبیله ی طاها

در این همایش خون یادگاری آوردم

 

سهیم کن جگرم را به غصه ی فرزند

دو پاره ی جگرم را به یاری آوردم

 

به جنگ این همه لشگر به رمز یا زهرا

ز خیمه لشگر حیدر تباری آوردم

 

همه بضاعت زینب همین دو قربانی ست

برای غربت و آهی که داری آوردم

 

فدایی گلوی اصغرت که می گردند

دو دست بوس تو را بهر کاری آوردم

 

رقیه دلهره دارد ز برق خنجرها

برای دختر تو جان نثاری آوردم

 

برای رفتن تا شهر شام همراهت

ستاره های شب نی سواری آوردم


تعداد بازديد : 245
یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت: 8:05
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف