تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
شب بود و گرد غم به رخ ماه مانده بود
کنج دل شکسته ی او آه مانده بود
در سایه ی هجوم شب و عصر تشنگی
ابری به روی چهره ی یک ماه مانده بود
تا آن زمان که قافله ی دل برش رسید
ماننده یوسفی به دل چاه مانده بود
خورشید او میان خرابه طلوع کرد
تا لحظه ی غروب چه کوتاه مانده بود
منجی کشور دل آن زخم خورده بود
راسی که از تمامت یک شاه مانده بود
کابوس وار خاطره ی راه می گذشت
وقتی نشانه هایی از آن راه مانده بود
تعداد بازديد : 225
یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت: 8:01
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب