او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو
او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد

می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد

شب غربت شد و اشکم شده جاری از نو

سوزش قلب من از آتش آهش باشد

خواب دیده ست پی قافله اش مرگی را

چه قرار است مگر بر سر راهش باشد؟!

آه انگار قرار است که در این صحرا

تیر و شمشیر پذیرای نگاهش باشد

نیزه ها منتظر روی چنان خورشیدش

سنگ هم منتظر صورت ماهش باشد

چه گناهی زده سر از دل مولا؟ شاید-

-اینکه فرزند علی بوده گناهش باشد

خواب دیدم که دو دست است جدا از پیکر

نکند دست علمدار سپاهش باشد … ؟!

شاعر : مجتبی حاذق


تعداد بازديد : 171
شنبه 27 آبان 1391 ساعت: 9:45
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف