تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
اشعار شب سوم
آنقدر ازدل ناله بی پروا کشیدم
آخر سرت را نیمه شب اینجا کشیدم
تا شام هرمنزل شما را می شناسند
ازبس که روی خاک عکست را کشیدم
پیشانی و پلک و لب و گونه همه زخم
با این همه عکس تو را زیبا کشیدم
هر بار که یاد ازعمو کردم نشستم
یک مشک پاره برلب دریا کشیدم
زخمی شده دیگر سرانگشتان دستم
ازبس که از پا خار در صحرا کشیدم
من را ببر این چند روزی که نبودی
اندازه ی یک عمر از دنیا کشیدم
تعداد بازديد : 185
شنبه 27 آبان 1391 ساعت: 9:21
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب