وا حسيناه تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي

وا حسيناه تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي

وا حسيناه تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي

وا حسيناه تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي

وا حسيناه تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي
وا حسيناه تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وا حسيناه تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را تيغشان مانده بود در گودال با سپر مي

     وا حسيناه

تا كه او بيشتر نفس ميزد

بيشتر ميزدند زينب را

 

 

تيغشان مانده بود در گودال

با سپر ميزدند زينب را

 

 

يكنفر بود و يك بدن اما

صدنفر ميزدند زينب را

 

 

خوابشان بُرد بچه ها سَر ِ شب

تا سحر ميزدند زينب را

(حسن لطفي)


تعداد بازديد : 1301
پنجشنبه 25 آبان 1391 ساعت: 10:02
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف