وحید قاسمی ورود کاروان به کربلا دلشوره ای افتاده در جانم برادر غمگینم و سر در گریبانم برادر حس

وحید قاسمی ورود کاروان به کربلا دلشوره ای افتاده در جانم برادر غمگینم و سر در گریبانم برادر حس

وحید قاسمی ورود کاروان به کربلا دلشوره ای افتاده در جانم برادر غمگینم و سر در گریبانم برادر حس

وحید قاسمی ورود کاروان به کربلا دلشوره ای افتاده در جانم برادر غمگینم و سر در گریبانم برادر حس

وحید قاسمی ورود کاروان به کربلا دلشوره ای افتاده در جانم برادر غمگینم و سر در گریبانم برادر حس
وحید قاسمی ورود کاروان به کربلا دلشوره ای افتاده در جانم برادر غمگینم و سر در گریبانم برادر حس
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
وحید قاسمی ورود کاروان به کربلا دلشوره ای افتاده در جانم برادر غمگینم و سر در گریبانم برادر حس

ورود کاروان به کربلا

 

دلشوره ای افتاده در جانم برادر

غمگینم و سر در گریبانم برادر

حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی ست!

مبهوت سِحر این بیابانم برادر

یك دشت مرد اجنبی دور و بر ماست

این جا مزن خیمه، هراسانم برادر

در كاروانت دخترانِ بی شماری ست

می ترسم از آینده؛ حیرانم برادر

جایی برای بازی طفلان تو نیست

دلواپسِ خار مغیلانم برادر

صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است

خشكیده لب های غزل خوانم برادر

دست دخیل خارهایِ دشت رفته

سمت ضریح پاكِ دامانم برادر

بادی جسارت كرد و خلخالم تكان خورد

تشویش دارم‌؛ دل پریشانم برادر

آن نامه های بار اُشتر را نشان ده

با  حُر بگو در كوفه مهمانم برادر

با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد

مظلومه ی معروفِ دورانم برادر

از كودكی با دردِ چشمم خو گرفتم

در گریه كردن، پیر كنعانم برادر


تعداد بازديد : 325
شنبه 20 آبان 1391 ساعت: 10:00
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف