اشعار شب سوم محرم الحرام – روضه حضرت رقیه(س) – مصطفی متولی آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود د

اشعار شب سوم محرم الحرام – روضه حضرت رقیه(س) – مصطفی متولی آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود د

اشعار شب سوم محرم الحرام – روضه حضرت رقیه(س) – مصطفی متولی آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود د

اشعار شب سوم محرم الحرام – روضه حضرت رقیه(س) – مصطفی متولی آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود د

اشعار شب سوم محرم الحرام – روضه حضرت رقیه(س) – مصطفی متولی آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود د
اشعار شب سوم محرم الحرام – روضه حضرت رقیه(س) – مصطفی متولی آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود د
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب سوم محرم الحرام – روضه حضرت رقیه(س) – مصطفی متولی آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود د

اشعار شب سوم محرم الحرام – روضه حضرت رقیه(س) – مصطفی متولی

 

آن شب سپهر ديده او پر پر ستاره بود

داغ نهفته در جگرش بي شماره بود

 

در قاب خون گرفته چشمان خسته اش

عكس سر بريده و يك حلق پاره بود

 

شيرين و تلخ ، خاطره هاي سه سال پيش

اين سر نبود بين طبق يادواره بود

 

طفلك تمام درد تنش را زياد برد

حرفي نداشت عاشق و گرم نظاره بود

 

با دست خسته معجر خود را كنار زد

حتي كلام و درد دلش با اشاره بود

 

زخم نهان به روسري اش را عيان نمود

انگار جاي خالي يك گوشواره بود

 

دستش توان نداشت كه سر را بغل كند

دستي كه وقت خواب علي گاهواره بود

 

در لابلاي تاول پاهاي كوچكش

هم جاي خار هم اثر سنگ خاره بود

 

ناگاه لب گشود و تلاطم شروع شد

درياي حرفهاي دلش بي كناره بود

 

كوچك ترين يتيم خرابه شهيد شد

اما هنوز حرف دلش نيمه كاره بود

 

مصطفی متولی


تعداد بازديد : 267
شنبه 20 آبان 1391 ساعت: 9:12
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف