تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
ورود به کربلا
اشک من خون شد و از یار خبر نیست، خدا
در دلم از قدم عشق اثر نیست خدا
این حسین است که راهی شده تا کرببلا
تو، به ارباب بگو وقت سفر نیست خدا
قاسم و اکبر و عباس به همراهی او
دیده ی زینب کبراست که تر نیست خدا
تیر و نیزه، لگد و سیلی و زنجیر دگر
تو مگو در سفر عشق خطر نیست خدا
پای را چکمه اگر بود ... خدا رحم کند!
قسمت عمه ما درد کمر نیست خدا ؟
روی نی شمس حسین است کجا هست قمر
سر عباس نگو قرص قمر نیست خدا ؟
نیزه را بر جگر خون خدا می زد یا
شایدم نیزه ی او روی جگر نیست خدا ؟
نیزه ای بر جگر شاه جهان جا خوش کرد
منزل تیزی نی داخل سر نیست خدا !
معجر عمه ما غرق تهاجم باشد ....
پس چرا کون و مکان زیر و زبر نیست خدا ؟
جعفر ابوالفتحی
تعداد بازديد : 187
دوشنبه 01 آبان 1391 ساعت: 9:04
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب