گفتم كجاست لطف دل آسمانيت گفتا تو جز به قهر مداوا نميشوي گفتم نفس بريده ام از اينهمه بلا گفتا چرا تو

گفتم كجاست لطف دل آسمانيت گفتا تو جز به قهر مداوا نميشوي گفتم نفس بريده ام از اينهمه بلا گفتا چرا تو

گفتم كجاست لطف دل آسمانيت گفتا تو جز به قهر مداوا نميشوي گفتم نفس بريده ام از اينهمه بلا گفتا چرا تو

گفتم كجاست لطف دل آسمانيت گفتا تو جز به قهر مداوا نميشوي گفتم نفس بريده ام از اينهمه بلا گفتا چرا تو

گفتم كجاست لطف دل آسمانيت گفتا تو جز به قهر مداوا نميشوي گفتم نفس بريده ام از اينهمه بلا گفتا چرا تو
گفتم كجاست لطف دل آسمانيت گفتا تو جز به قهر مداوا نميشوي گفتم نفس بريده ام از اينهمه بلا گفتا چرا تو
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
گفتم كجاست لطف دل آسمانيت گفتا تو جز به قهر مداوا نميشوي گفتم نفس بريده ام از اينهمه بلا گفتا چرا تو

گفتم كجاست لطف دل آسمانيت
گفتا تو جز به قهر مداوا نميشوي
گفتم نفس بريده ام از اينهمه بلا
گفتا چرا تو سائل زهرا نميشوي
گفتم فداي سينه ي مجروح مادرت
گفتا اگرچه گفته اي اما نميشوي
گفتم به چشم، ميروم و راحتت كنم
گفتا رها زسلطنت ما نميشوي
گفتم بگير جانم و فارق كن از غمم
گفتا چرا به گريه تو احيا نميشوي
گفتم چگونه قلب تو را آورم به دست
گفتا چرا تو ذاكر سقا نميشوي
خواندم رثاي ساقي كرب وبلا وگفت:
قولي بده كه اهل خطايا نميشوي
در آخرين كلام به من گفت صاحبم
تو هيچگاه طرد ز آقا نميشوي


تعداد بازديد : 205
دوشنبه 01 آبان 1391 ساعت: 8:57
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف