تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟! بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟! در دست تو ذوالفقار و چشمت بر

تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟! بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟! در دست تو ذوالفقار و چشمت بر

تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟! بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟! در دست تو ذوالفقار و چشمت بر

تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟! بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟! در دست تو ذوالفقار و چشمت بر

تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟! بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟! در دست تو ذوالفقار و چشمت بر
تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟! بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟! در دست تو ذوالفقار و چشمت بر
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟! بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟! در دست تو ذوالفقار و چشمت بر

تو آمده ای و حاضری ، ما اما ... ؟!

بر کار زمانه ناظری ، ما اما ... ؟!

در دست تو ذوالفقار و چشمت بر راه

والعصر ! که تو منتظری ، ما اما ... ؟!

 

 


تقصیر تو چیست ، این که شب ظلمانی ست ؟

سیمای خجسته ی سحر پیدا نیست ؟

تو آمده ای و صحنه خالی از ماست

تو حاضری و غیبت ما طولانی ست !

 


گر منتظریم ، پس چرا ... ؟ شرمنده !

همواره نشسته ایم تا ... ؟ شرمنده !


در جمعه عزیز ! عاشقی تعطیل ست

یک روز دگر قرار ما ، شرمنده !


غرقیم در اختلاس ، می آیی تو ؟!

با این همه لیس و لاس ، می آیی تو ؟!


ابلیس و دوباره فصل خرما چینی

ای مرد خدا شناس ! می آیی تو ؟!

 


 

 


تا در هوس مقام و ویلایی تو


در عرصه ی اختلاس ، یکتایی تو


میلی به ظهور « او » نداری ، زیرا


در غیبت او ، جناب آقایی تو !

 


 

 


هر روز ز روز پیش ، وضعت بهتر

هستی تو جناب ِ « حاج آقا زرگر »

تو منتظر ظهور آقایی ... ؟!  نه

تو منتظری « طلا » رود بالاتر !

 


 

 


وقتی که تمام کارمان خمیازه ست

در روی زمین ، شعارمان خمیازه ست

امید ظهور روشنی بیهوده ست

 

تا معنی انتظارمان خمیازه ست !


ما منتظران رخوت و تردیدیم

در پیله ی تن ، به عافیت پیچیدیم

بی معرفتی از این عیان تر مولا ؟

گفتیم « بیا » و  جمعه ها خوابیدیم !

 


 

 


در آینه شکل ظلمت قابیلیم

چون تشنه ی خون حضرت هابیلیم

یک روز دگر ظهور کن آقا جان

چون جمعه عزیز ، کلهم تعطیلیم !

 


 

 


احوال زمین بد است ، ما را دریاب

این خاک پر از َدد است ، ما را دریاب


تقدیر زمین دوباره در دستان ِ

اهریمن ُمرتد است ، ما را دریاب

 


 

 


پیشانی خاک ، از ستم ، پر چین ست


از بارش فتنه ، روح او چرکین ست

احوال زمین َبد ست ، می دانی تو


ای حضرت آسمان ! زمین غمگین ست

 


 

 


این عصر دغل ، که رو به پستی دارد


چون کهنه عرب ، هوای مستی دارد


در حسرت صبح صادق فردا نیست


پیداست خیال شب پرستی دارد !

 


 

 


یک قطعه ز آسمان ندارم ، افسوس !

از نور شما نشان ندارم ، افسوس !

اصرار نمی کنم بیایی ، زیرا

جز غصه ی آب و نان ندارم ، افسوس !

 


 

 


باید که در عاشقی مصمم باشیم

تا لایق فهم اسم اعظم باشیم

وقتی تو ظهور می کنی ، وقتی که ...

بی پرده بگو عزیز : « آدم باشیم »

 


اوضاع زمانه را ببین ، آقا جان !


ُخناق گرفته این زمین ، آقا جان !


احوال زمین بد ست ، بدتر از بد


عرض دگری نیست ، همین ، آقا جان !

 

رضا اسماعیلی

 


تعداد بازديد : 179
سه شنبه 07 شهریور 1391 ساعت: 21:14
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف