آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها زندان به حال و روز تو هر روز گریه

آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها زندان به حال و روز تو هر روز گریه

آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها زندان به حال و روز تو هر روز گریه

آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها زندان به حال و روز تو هر روز گریه

آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها زندان به حال و روز تو هر روز گریه
آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها زندان به حال و روز تو هر روز گریه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها زندان به حال و روز تو هر روز گریه

آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا

پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها

زندان به حال و روز تو هر روز گریه کرد

شد با کنایه روزه ی هر روزه ی تو  وا

بدکاره را عباده تو سر به راه کرد

خوب است با عنایت تو ختم کار ما

مأمور ظالم از غم تو غصِّه دار شد

سنگ است سینه ای که نسوزد در این عزا

جا شد به روی لنگه دری پیکری ضعیف

خواندند مثل بی بیِّ ما خارجی تو را

جسم تو هفت بار کفن پوش شد ولی

ای بی کفن حسین من ای وای کربلا

تو روی دوش شیعه و ارباب روی خاک

سر روی نیزه و بدنش زیر دست و پا

همناله با رضا و کریمه زبان گرفت

در عرش فاطمه که بیا یوسفم بیا

 شاعر: حسين ايماني


تعداد بازديد : 139
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 13:08
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف