حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 100

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 100

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 100

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 100

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 100
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - 100
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا(س)-بستر شهادت با شوق سفر، چشم‌ به ‌راهی زهرا می‌ماندی اگر چند صباحی... زهرا ای کاش غم از

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت

 

با شوق سفر، چشم‌ به ‌راهی زهرا

می‌ماندی اگر چند صباحی... زهرا

ای کاش غم از دل علی می‌بردی

مانند گذشته با نگاهی زهرا

 

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 211
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:43
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س(-هجوم به بیت ولایت ﺗﺎ ﮐﻪ ﺧﻭﺍﻧﺪﯼ ﭘﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﭘﺪﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺳﺨﻨ

حضرت زهرا(س(-هجوم به بیت ولایت

 

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺧﻭﺍﻧﺪﯼ ﭘﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﭘﺪﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺳﺨﻨﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺑﺮﺩﻥ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺍﻋﻈﻢ ﺑﻮﺩﻩ ست

ﻓﻀﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﻭﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﺕ ﺑﺎﮐﯽ ﻧﯿﺴﺖ

ﭼﺎﺩﺭﺕ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﮐﻔﺮ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

ﺁﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺩﺭ و ﺩﯾﻮﺍﺭ، ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﺒﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺤﺴﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﮐﻮﭼﻪ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﻧﺒﯽ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﻧﺎ ﺍﻣﻨﯽ ﺷﺪ

 

مجید تال


تعداد بازديد : 193
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:43
نویسنده:
نظرات(0)
امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه آخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم باز هم در کار خود از هر جوانب ماند

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

 

آخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم

باز هم در کار خود از هر جوانب مانده ایم

هر چقدری که صلاح ماست آن را لطف کن

دست خالی در پی لطفی مناسب مانده ایم

غالبا با گریه ما احساس سیری میکنیم

چند وقتی می شود بی قوت غالب مانده ایم

پای ما امسال هم در خیمه ی تو وا نشد

عذر می خواهیم اگر جزو اجانب مانده ایم

تو تماما سیزده قرن است حاضر مانده ای

ما تماما سیزده قرن است غایب مانده ایم

روز و شب بازار در بازار دنیا می خریم

جای تو درگیر عید و این مطالب مانده ایم

لطف مستاجر شدن دیدار صاحبخانه است

آه ما محروم از دیدار صاحب مانده ایم

چه بهاری مانده وقتی مادر ما را زدند

پا به پای تو به سوگ این مصائب ماندهایم

تا قباله پاره شد بند دل ما پاره شد

تا به الان در غم سیلی غاصب مانده ایم

این سه ماهه دم به دم دلواپسش هستیم ما

در کنار بستر مادر مراقب مانده ایم

 

سید پوریا هاشمی


تعداد بازديد : 109
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:42
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و مصائب زهراست دختری که پدر را چو مادرست زهراست سوره ای که مُسمّا به کوثرست زهراس

حضرت زهرا(س)-مدافع حرم

 

زهرا سپر معرکه ی مولا بود

وقتی که علی مرتضی تنها بود

یک مو ز سر ولی نشد هرگز کم

جایی که مدافع حرم زهرا بود

 

امیر حسین حیدری


تعداد بازديد : 91
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:41
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-شهادت چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت جهان و کن فیکونش در ا

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت

شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت

جهان و کن فیکونش در اختیار تو بود

عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟

خمید قامت او زیر بار اندوهت

اگر چه دست علی را عصای صبر گرفت

پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد

تو را ز دست علی در میان قبر گرفت

تمام غربت خود را گریست در دل چاه

که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت

 

سید مهدی حسینی


تعداد بازديد : 83
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:41
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-مدح و مصائب زهراست دختری که پدر را چو مادرست زهراست سوره ای که مُسمّا به کوثرست زهراس

حضرت زهرا(س)-مدح و مصائب

 

زهراست دختری که پدر را چو مادرست

زهراست سوره ای که مُسمّا به کوثرست

زهراست بضعه ای که رضایش رضای حق

از خـشم او خدای مدبِّر مکدّرست

پیغمبری مگر به دو تا معجز آوری ست؟!

او نیز فضّه اش به خدا معجز آورست

همتا نداشت فاطمه، یا ایّها الأنام

کُفوَش به عالمین فقط شخص حیدرست

افسـوس در تهاجم طوفان غم شکست

آن سینه ای که مخزن اسرار داورست

دیروز جمع سالم بیت نبوّت و -

امروز جمع سرخ و کبودِ مکسَّرست

دنیا نداشت حوصـله ی فهم شأن او

درک مقام واقعی اش روز محشر ست

 

مجید لشکری


تعداد بازديد : 79
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-هجوم به بیت ولایت خاک تو سرشته از سرشتی که علی ست تو کوثر جوشان بهشتی که علی ست پرسید د

حضرت زهرا(س)-هجوم به بیت ولایت

 

خاک تو سرشته از سرشتی که علی ست

تو کوثر جوشان بهشتی که علی ست

پرسید در خانه: که مولای شماست؟

با میخ به پهلوت نوشتی که علی ست

***

در حنجره اش صدای تو می شکند

مردی که فقط برای تو می شکند

در خورده به پهلوی تو اما بی بی

پهلوی علی به جای تو می شکند

 

مهدی رحیمی


تعداد بازديد : 77
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:39
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-هجوم به بیت ولایت ز بس كه از بدن خوناب رفته همه گویند جسمش آب رفته بریزد اش

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-هجوم به بیت ولایت

 

ز بس كه از بدن خوناب رفته

همه گویند جسمش آب رفته

بریزد اشك راحت تر زمانی

كه بیند زینبش در خواب رفته

***

از پس در صدای زهرا شنید

فكر خبیصانه به ذهنش رسید

با لگدی كه به در خانه زد

مادر سادات شد اُم الشهید

 

محسن مهدوی


تعداد بازديد : 89
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:39
نویسنده:
نظرات(0)
دیدم هجا هجا نفست در تلاطم است در هر نفس نفس زدنت قافیه گم است حرفی بزن دوباره غزلواره ی علی خورشید

دیدم هجا هجا نفست در تلاطم است

در هر نفس نفس زدنت قافیه گم است

حرفی بزن دوباره غزلواره ی علی

خورشید من، که محو رخت ،ماه وانجم است
خواب و خوراک زینب تو گشته آه و غم

آرام قلب کودک نازت تبسّم است

کلثوم جا گرفته در خواهرش

حقّا شریک زینب و معصوم پنجم است

دارد حسن دوباره فغان می کند ببین

چشمش به چادر و به در و میخ و هیزم است

گویا دوباره خاطره ها می کند مرور

او شاهد جسارت و ظلم و تهاجم است

وای از حسین و اشک و غم بی قراری اش

محتاج یک نوازش و لطف و ترحّم است

بودی تو یار و یاور و تنها امید من

بین قسمتم  ز بعد تو دشنام مردم است

حسین رضایی(حیران)


تعداد بازديد : 189
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت مرا ز پا و تورا دیگر از نوا انداخت به جان من بخورد درد تو، نخور غصه

بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت
مرا ز پا و تورا دیگر از نوا انداخت

به جان من بخورد درد تو، نخور غصه
غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت
غریبگی نکن ای آشنای مرد غریب
بگو چگونه تورا کوچه از صدا انداخت

بگو چه کار کنم تا مرا حلال کنی؟
تورا حمایتِ از من در این بلا انداخت

دو تا نشان زده با تیر خود، زمین خوردم
همان کسی که تورا بین کوچه ها انداخت

ببینمت!  چقدر بد زده تو را نامرد
که ضرب پنجه او روی گونه جا انداخت

ببین نتیجه سیلی بی هوا این است
ز هر کلام تو یک در میان هجا انداخت

نفس کشیدی و من بند آمده نفسم
لباس خونی تو از نفس مرا انداخت

ز لب گزیدن تو درد سینه ات پیداست
جدال دنده و سینه تو را ز پا انداخت

علی اکبر نازک کار


تعداد بازديد : 189
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:38
نویسنده:
نظرات(0)
بسترت را جمع کن٬ یک روز دیگر هم بمان التماسم را نکن رد٬ فاطمه پیشم بمان بی تو یک لحظه تو میدانی که می

بسترت را جمع کن٬ یک روز دیگر هم بمان
التماسم را نکن رد٬ فاطمه پیشم بمان
 بی تو یک لحظه تو میدانی که میمیرم ٬بمان
ای جوانم ٬تکیه گاهم ٬سرد و دلگیرم٬ بمان
یار تنهایی من٬ تنها ترینم فاطمه
باش تا جبران کنم٬ ای بهترینم فاطمه

این سه ماه آخرت پیر شدی٬ آب شدی
هی زمین خوردی و تب کردی و بیتاب شدی
از همه شهر بریدی و تو سیراب شدی
این همه دردولی باز تو مهتاب شدی

همه ی عمر علی٬ حرف دلت چیست بگو؟
قاتل محسن من فاطمه جان کیست بگو؟

میخ در،لکه ی خون،کوچه، حسن کشت مرا
نیمه شب،باز حسن..لفظ نزن..کشت مرا
شستن هر ساعت این پیرهن کشت مرا
حرف غسل دادن و تابوت و کفن کشت مرا

پیش چشمم آیه های کوثرم سوخت خدا۰۰۰
پشت در داد زدم که همسرم سوخت خدا۰۰۰

بعده تو از لیله ی تار متنفر شده ام
از سکوت خیل اشرار متنفر شده ام
دیگر از واژه ی مسمار متنفر شده ام
فاطمه از درو دیوار متنفر شده ام

شرمنگینم من ز رویت ای بهاره مرتضی
تو حلالم بکن ای دارو نداره مرتضی

حسین خیریان


تعداد بازديد : 209
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
من و روضه خواندن که کار همیشه ست نه آن روضه هایی که بی اصل و ریشه ست همان روضه ی سنگ های مزاحم و آیینه

من و روضه خواندن که کار همیشه ست
نه آن روضه هایی که بی اصل و ریشه ست
همان روضه ی سنگ های مزاحم
و آیینه ای که لگدمال تیشه ست

در و تازیانه ، لگد ، میخ و سیلی
مصیبت در این واژه های کلیشه ست
نباشد شنیدن همانند دیدن
حسن از همه بیشتر دل پریش است
سه ماه است در بستر افتاده زهرا
ولی شهر سرگرم بازی خویش است
کسی که از این غصه از پا نشسته
همان شیر شرزه همان شیر بیشه ست
سر شانه دارد علی نیمه ی شب
همان شانه را که پر از زخم نیش است
صدایی که آویزه ی گوش مولاست
صدای زمین خوردن بار شیشه ست

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 145
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
«زبانحال امیرالمومنین (ع)» شاید آن روز پر هیاهو ،تو مانده ای پشت در زبانم لال بین نامحرمان در آن کو

«زبانحال امیرالمومنین (ع)»

شاید آن روز پر هیاهو ،تو
مانده ای پشت در زبانم لال

بین نامحرمان در آن کوچه
یکه وبی سپر زبانم لال
نکند عشق من ،زمین خوردی
پسرم پشت سر…زبانم لال

مانده جای قلاف شمشیری
روی دست وکمر زبانم لال

دست من بسته وتورا …ای وای
مرده بودم مگر ،زبانم لال

چه کنم من اگر شود دلتنگ!
بهر دختر پدر ،زبانم لال

قبل از آنکه بیایم از مسجد
رفته باشی سفر زبانم لال

وای اگر از علی برای پدر
برده باشی خبر زبانم لال

خانم رفیعی


تعداد بازديد : 57
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
چون باده که از خنده ی پیمانه بسوزد از آه خماران در میخانه بسوزد نه اتش عشق، اشک غریبانه ی شمع است آ

چون باده که از خنده ی پیمانه بسوزد

از آه خماران در میخانه بسوزد

نه اتش عشق، اشک غریبانه ی شمع است

آن درد که بال و پر پروانه بسوزد

ما خانه خرابان تو بودیم از اول

غم نیست گر این خانه ی ویرانه بسوزد

در عاقل و زاهد که ندیدیم جگر را

شاید ز غم فاطمه دیوانه بسوزد

معنای شرف در گرو همسر مردیست

که پشت در سوخته مردانه بسوزد

این سوختنش بهتر از آن است که زهرا

با دیدن یک دختر و یک شانه بسوزد

زهرا سند غربت مولاست گذارید

تا روز قیامت در این خانه بسوزد

 

محمدرضا رضایی


تعداد بازديد : 33
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(0)
ای شعرِ ناسروده ی هستی کلام تو آیاتِ آسمانی وحی است نام تو عرشِ خداست گوشه ی ایوان بام تو حالا به الت

ای شعرِ ناسروده ی هستی کلام تو
آیاتِ آسمانی وحی است نام تو
عرشِ خداست گوشه ی ایوان بام تو
حالا به التماس نشسته امام تو
زهرای من دوباره بیا و ثواب کن
مامور قبض روحِ علی را جواب کن

با آهِ خود به ساحت آیینه غم مریز
معراجِ غم…هبوط به لوح و قلم مریز
خاک عزای رفتن خود را سرم مریز
من را شبیه صورت سرخت بهم مریز

باری ز داغ، شانه ی این مرد می برد
منهای تو تمامِ مرا درد می برد . .

بانو تو را برای رضای خدا زدند
یک شهر در مقابل چشمم تو را زدند
تا آمدم به خویش تو را بی هوا زدند
“این غم کجا بَرَم که تو را مرد ها زدند”

این داغ ها روایتِ افسوسِ حیدر است
یک تن نگفت #فاطمه_ناموس_حیدر است

در زیرِ بار درد خمیدی و…میخِ در
چیزی به غیرِ دود ندیدی و…میخِ در
از چارچوب خانه چکیدی و…میخِ در
“شد پهلویت مزارِ شهیدی و میخِ در

می خواست نبشِ قبر کند این مزار را”
این زخم سر نبسته ی دنباله دار را .

دشمن نداشت تابِ مسیحاییِ تورا
سیلی چه کرد صورتِ زهراییِ تورا
تصویرِ “سایه روشنِ” حوراییِ تورا
نشنید #محسنت دمِ لالاییِ تو را

احساسِ مادریِ تو بی گریه سَر نشد
حیدر برای دفعه ی #پنجم پدر نشد

یک مرد در میان هزاران نفر نبود
دست تو کاش حائلِ بندِ کمر نبود
یا که جنون حادثه نزدیکِ سر نبود
“بانوی من #کرامت دستت اگر نبود

این عقده ها گره به گره وا نمی شدند”
یک عده از #خراج مبرّی نمی شدند . .

افتاد… نارسیده نهالی که داشتی
درهم شکست شوکتِ بالی که داشتی
پیچیده شد فروغِ جلالی که داشتی
از من گرفت کوچه جمالی که داشتی

زخمیِ زخمِ چشمِ حسودیِ کوچه ای
تو سیبِ سرخِ رو به کبودیِ کوچه ای

چشم تو ضرب دیده که بی خواب می شود
زخمت هنوز تازه به خوناب می شود
هر روز ذره ذره تنت آب می شود
در حجم استخوان بدنت قاب می شود

سَر می کنی به طرز جلالی به سِیرِ وهم
چیزی نمانده از تو عزیزم به غیرِ وهم

تقدیر می نوشت وَبالی به بالِ بعد
دیروزمان گرفت زبانی به حالِ بعد
گفتی قرارِ گریه ی امروز مالِ بعد
می بینمت دوباره و…پنجاه سالِ بعد

با هم خمیده گوشه ی گودال می رویم
او دست و پا که می زند از حال می رویم

آن روز جای بوسه تنش نیزه می خورد
از هرکه می رسد بدنش نیزه می خورد
تکه به تکه پیرُهنش نیزه می خورد
باور نمی کنی دهنش نیزه می خورد

در پیش چشم تو سرش از پشت می بُرد
غارت که می شود کسی انگشت می برُد…

ظهیر مومنی


تعداد بازديد : 115
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(0)
بغض قلم شکست و اثر گریه دار شد از ابتدا همیشه سفر گریه دار شد هجده بهار، بین زمستانِ جهل خلق کوثر فق

بغض قلم شکست و اثر گریه دار شد
از ابتدا همیشه سفر گریه دار شد

هجده بهار، بین زمستانِ جهل خلق
کوثر فقط نه، شمسُ و قمر گریه دار شد
با این حدیث جعلیِ (لا یورثُ النّبی)
از کف فدک برفت و پدر گریه دار شد

از ماجرای کوچه چه گویم؟همین بس است
مادر شکست و عُمر پسر گریه دار شد

پروانه بین شعله و گلها نظاره گر
وقتی پرش گرفت به در گریه دار شد

میخواست پای همسر خود پا شود ولی
دستش که رفت سمتِ کمر،گریه دار شد

با زینبش ز کرببلا گفت و قحط آب
وقتی رسید روضه به سر گریه دار شد

*تابوته وردیلر حرکت زینب آغلادی*
این بیت آذری چقدر گریه دار شد!!

بهنام فرشی


تعداد بازديد : 93
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:36
نویسنده:
نظرات(0)
نشستم کنارت با دلشوره هام باهمدیگه از هر دری حرف زدیم بغل کردمت این شب آخری بازم مادری دختری حرف زدی

نشستم کنارت با دلشوره هام
باهمدیگه از هر دری حرف زدیم
بغل کردمت این شب آخری
بازم مادری دختری حرف زدیم

تا پلکت میفته دلم میشکنه
روی آرزوهام تو خط میکشی
چرا چند شبه تا میام پیش تو
همش حرف مرگ و وسط می کشی

بسه ناله هاتو نریز تو خودت
تو از وضع زخمای کاریت بگو
بجا صحبت از صبح بی مادری
برام از شب خواستگاریت بگو

تا از خاطرات عروسیت میکی
منو محو غم پروریت میکنی
میگی نیستی پیشم ولی فضه هست
همش یاد بی مادریت میکنی

حالا که سرم روی پاته بگو
چى شد تو دلت مهر بابا نشست
برام قصه هدیه هاشو بگو
همون هدیه ای که تو کوچه شکست

برام از لباس عروست بگو
بجا اینکه حرف کفن رو بگی
میخوام امشبم باز برام قصه ی
همون تک یل بت شکن رو بگی

همون بت شکن که شکست خیبرو
همون پهلوون که به عرش پل زده
حالا زانوهاشو بغل کرده و
با حسرت به تابوت تو زل زده

نفسهات یک در میون بند میاد
تو بستر تا پهلو به پهلو میشی
برا اینکه بابارو دلخوش کنی
دوباره داری دست به جارو میشی

با دست شکستت به زحمت نیفت
غم دست خستت تو دل خونه کرد
فدای سفیدی موهات بشم
بجات فضه موی منو شونه کرد

بمیرم شبا وقت دلتنگیات
لباسای محسن رو بو میکنی
تو می بوسی روی حسین و منو
سفارش به زیر گلو میکنی

کفن ها رو دادی به زینب ولی
داری دخترت رو کفن میکنی
حسینم بدون کفن مونده و
من و خوش به این پیرهن میکنی

همش زیر لب گفتی از تشنگی
همش رفتی از حال و گفتی حسین
بمیرم برات این شب آخری
همش گفتی گودال و گفتی حسین
محمد جواد پرچمی


تعداد بازديد : 259
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:35
نویسنده:
نظرات(0)
وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد انگشتر قوام علی بی رکاب شد یعنی فراری احد و خیبر و حنین با ذوالفقار و

وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد

انگشتر قوام علی بی رکاب شد

یعنی فراری احد و خیبر و حنین

با ذوالفقار و صاحب آن بی حساب شد
بر فرض این که آب خوشی هم چشیده بود

خشت لحد که چیده شد آن هم سراب شد

از بین ناله های دعاخیز اهل او

آن وتر بی قنوت فقط مستجاب شد

زلفی که با غدیر علی شانه خورده بود

آشفته از سقیفهٔ پرپیچ و تاب شد

بیست و سه سال پیرزن کفر رو گرفت

اما پس از سه روز بدون نقاب شد

اهل کتاب قاضی و منبرنشین شدند

خانه نشین ، حقیقت أم الکتاب شد

اینگونه شد ، زر فدک و خمس اهل بیت

صرف قمار و عیش و ظروف شراب شد

داغ پسر به جان پدرها هجوم برد

موی پدر به خون پسرها خضاب شد

بر شیرخواره تیر سه شعبه حلال شد

سیلی به دختران سه ساله ثواب شد

با یک سؤال ، کفر مخالف درآمده

قبرش کجاست؟ ، منطق او بی جواب شد

سید علی احمدی


تعداد بازديد : 85
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:35
نویسنده:
نظرات(0)
گفتند علی یک تنه با دست نگه داشت در را نه که با دست که با شست نگه داشت در را نه فقط لشکری از مرحبیان ر

گفتند علی یک تنه با دست نگه داشت
در را نه که با دست که با شست نگه داشت

در را نه فقط لشکری از مرحبیان را
در پشت در قلعه به پیوست نگه داشت
نازم به دهانم که به شادی و به غصه
یک عمر علی گفت و مرا مست نگه داشت

پرونده ی اعمال مرا دید و خوشم که؛
حتی اگر از روی غضب بست، نگه داشت

تا دید که من گریه کن فاطمه هستم
می خواست مرا خط بزند، دست نگه داشت

ازبسکه علی بود و ولی بود به والله
در سایه ی اسمش همه را پست نگه داشت

از هستِ خودش_فاطمه_ دل کند و به این شکل؛
یک عمر برای من و تو هست نگه داشت

درپشت در سوخته در روضه اش آخر
مارا ته آن کوچه ی بن بست نگه داشت

مهدی رحیمی زمستان


تعداد بازديد : 65
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:35
نویسنده:
نظرات(0)
هرجا نشسته اند و بجا حرف میزنند دارند از مقام شما حرف میزنند دارند از کرامتتان از شکوهتان از لحظه ه

هرجا نشسته اند و بجا حرف میزنند
دارند از مقام شما حرف میزنند

دارند از کرامتتان از شکوهتان
از لحظه های سبز دعا حرف میزنند

 

فردا نجات شیعه فقط دست فاطمه ست
انگار از شفاعت ما حرف میزنند

چادر به سر میآیی و محشر بپا کنی
وقتی که از عذاب گدا ، حرف میزنند

قبرت کجاست دختر پیغمبر خدا ؟!
درباره اش هنوز علما حرف میزنند

انگار رفتنی شده ای ، همسر علی
این روزها همه ز عزا حرف میزنند

این روزها ، ملائکه بالای بسترت
از داغ سیدالشهدا ، حرف میزنند

حسن ختام مدح شما ، گریه بر حسین…
در روضه ات ، ز کرب و بلا حرف میزنند

پوریا باقری


تعداد بازديد : 83
جمعه 21 اسفند 1394 ساعت: 10:34
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1347
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف