::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


تعداد بازدید : 193
نویسنده پیام
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
زهرای کوچک شام

ما در اینجا غریبیم

نزدیک غروب آفتاب که می شد، مردم دمشق، دست کودکان خویش را می گرفتند و به تماشای بچه های امام حسین علیه السلام می آمدند و پس از آن راهی خانه می گشتند. روزی رقیه علیهاالسلام با دیدگان حسرت بار به آن جمع نگاه کرد. ناله ای دردناک از دل برآورد و روی به عمه اش زینب سلام الله علیها نمود و گفت: ای عمه! اینها به کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای نور چشمم! اینها رهسپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه علیهاالسلام گفت: عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟! زینب سلام الله علیها فرمود: نه! ما در اینجا غریبیم و خانه نداریم. خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن صدای ناله و گریه رقیه علیهاالسلام بلند شد و فریاد زد: «واغربتاه، واذلتاه، و اکربتاه» آه از غریبی، وای از محنت و زاری ما . (1)

پای نیزه غریبی

در كتاب بحرالغریب، ‌جلد دوم، ‌قریب به این مضامین آمده است:

حارث كه یكی از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر شام كامل شود. حارث می‌گوید: شب اول من به شكل خواب بودم،‌ دیدم دختری كوچك بلند شد و نگاهی كرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیده‌اند وكسی بیدار نیست، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام كه بر درختی نزدیك خرابه دم دروازه شام آویزان بود.

بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: ای دختر من! ‌مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد،‌ و اسیریت به پایان رسید. ای نور دیده!‌ چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد

سپس‌ به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت،‌ تا چند مرتبه. آخرالامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه كرد و كلماتی فرمود و اشك ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت:

« السلام علیك یا ابتاه! وامصیبتاه بعد فراقك، واغربتاه بعد شهادتك »

بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود:

« ای دختر من! ‌مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد،‌ و اسیریت به پایان رسید.

ای نور دیده!‌ چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد ».

حارث می‌گوید : من خانه‌ام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم كی از دنیا می‌رود، تا یك شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است،‌ پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است. (2)

پی نوشت:

1) داستان غم انگیز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 40.

2) حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 26.

فرآوری: امین

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

جمعه 23 تیر 1391 - 18:14
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



تازه سازي پاسخ ها
پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !