ای بهشت آرزویم پر مکش
سایه ات را از سر حیدر مکش
آفتابم شب مکن روز مرا
خیز و بنگرحال امروز مرا
آتش افتاده به هست سینه ام
سنگ کینه خورده بر آیینه ام
آنچنان افتادم از چشم همه
که سلامم بی جواب است فاطمه
بی گل رویت ز جان سیرم مرو
جان زینب بی تو می میرم مرو
بی ستونم بعد تو چون آسمان
التماست می کنم پیشم بمان
ای امیدم بر دوام زندگی
هر نفس می میرم از شرمندگی
(شاعرش را نميشناسم)