ای نماد هر ستم صیاد من
خصم پر از کینه اجداد من
ای تهی از مهر و پر از کینه ها
دشمن دیرینه آئینه ها
خانه آئینه ها ماتم سراست
در عزای ارتحال مصطفاست
آینه در آینه غرق غمین
سوگواران رسول خاتمین
هیچ کس با درد ما هم درد نیست
در مدینه گوئیا یک مرد نیست
بر عزای ما چنین یورش گرا
بعد ختم الانبیا شورش چرا
این چه دلجویی ز ماتم دیده هاست
این چه تسکین دل غم دیده هاست
خوب در ماتم تسلا دادیم
در میان شعله ها جا دادیم
من نگویم خانه را آتش مزن
پیش گل پروانه را آتش مزن
من نمی گویم ز من آذرم کن
لیک از روی حسینم شرم کن
درب سوزان شعله بر کوثر مزن
زینب استاده لگد بر در مزن
عضو عضو پیکرم بشکن ولی
ریسمان بردار از درست علی
هر ستم داری به ابراز کن
دست خیبر گیر او را باز کن
با وجودی که علی بود آنجا
من برفتم دم در یا ابتا
رفتم آنجا که مگر شرم کند
تا ز رویم مگر آذرم کند
چون بدانست که من پشت درم
دل غمین از غم مرگ پدرم
لگدی بر در آتش زده زد
ز آن به پهلوی من غم زده زد