یک شب جمال او را در حال خوابی دیدم یا للعجب که در شب من آفتاب دیدم
ابروی چون کمانش بر جانب هدف بود گیسوی چون کمندش در پیچ و تاب دیدم
از غنچه لبانش آتش زبانه می زد در آن میان دلم را تنها کباب دیدم
از باده ی دو چشمش افتاد دل به مستی در غمزه ی نهانش شهدی چون ناب دیدم
چشمان حق نمایش روشن نمای عالم مژگان نازنینش تیر شهاب دیدم
برخاستم شتابان تا گیرمش در آغوش
از خواب خوش پریدم دیدم که خواب دیدم
( هاشمی نژاد )