بیا خواهر که زهر آخر گره از کار من واکرد برادر عزم دیدار بهشت و روی زهرا کرد وجودم درد بود و کس به درمانش نمی کوشید ولی این کوزه درد من طبیب آسا مداوا کرد برادر از دهان و خواهر از چشمان خود خون ریخت و در آن ساعت که بهر خود از او طشتی تمنّا کرد
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت