نشسته بر روي قلبم حديث تنهايي
به يك اشاره ي چشمان مرد روئيايي
يلي كه اوج ادب در كلام او پيداست
همان خداي ادب منتهاي آقايي
سلام من به تو اي پايه و ستون حرم
حريف لشگر دشمن تويي به تنهايي
تو از قبيله ي حقي و حق به دور سرت
تويي تو ساقي كوثر به وقت سقايي
سزد حسين بنازد ز رزم تو گويد
عجب شمايل ماهي چه قد و بالايي
پر از غزل شده چشمان پر هياهويت
تويي كه نزد حسين مي كني دلارايي
دوباره ماه محرم شد اين دل پر درد
نشسته تا بنگارد حديث شيدايي
براي وصف تو آقا قلم كه مي لرزد
نفس نفس زدنش مي شود تماشايي
ز دست و پا زدنت بين شط خون پيداست
تو هم شهيد غريب از تبار زهرايي
تمام اهل حرم منتظر به ره ماندند
تو تكيه گاه و ستون حريم مولايي
به جان حضرت عباس راست مي گويم
تو برترين و يگانه عموي دنيايي
فتاده اي به روي خاك ظاهرا اما
تو باب حاجت عالم شفيع فردايي
اصغر چرمي
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت