جانم فدای غیرت بی انتهاء تو
شرمنده ام که بسته شده بارگاه تو
ای جنّت از برای ورود تو بی قرار
دشمن زهیبت تو به دوزخ کند فرار
ای راحت روان علی ، یا علی بگو
از خنجر بریده شکم با علی بگو
ای دست حق درآمده از آستین تو
آتش گفت جان شیاطین زکین تو
گفتی به آن پلید به یک نامه اینچنین
کی مدّعی شده ،که منم میرمومنین
آنکس که حق ّ سرور خود غصب میکند
در پیش چشم مدّعیان مست میکند
آنکس که میزند به زنی سیلی از جفا
نه عهد میشناسد و نه میکند وفا
حکمش چه باشد ای شهِ دانا به قول خود
حکمی کن و بگو که سزایش چگونه شد
گفت آن پلید و پست خطاکار خوش خیال
خون چنین کسی به یقین میشود حلال
پس بر تو خون آن بُت بی دین حلال شد
امضاء نمود برگه ی قتلش به دست خود
آنگه به تیغ خنجر تو رفت سوی نار
با رفتنش دوباره زمین شد پُر از بهار
وقتی خبر به گوش شهِ لافتی رسید
از شوق گریه کرد و زدل آه میکشید
فرمود کاش بی بی ما پر نمی کشید
افسوس رفت و شادی این روز را ندید
نام تو نزد اهل ولا شیر حیدر است
از ما سلام بر تو وآلت مکرر است
اما کسی که قاتل زهرا زخنجرش
در خون نشست جسم وتن و جان و پیکرش
در قلب اهل بیت علی هست جای او
صدها هزار قصر کم است از برای او
یک روز درب مرقد تو باز میکنیم
با جان و دل به شوق تو پرواز میکنیم
بابا شجاع ،بهر خدا یک اشاره کن
نزد علی به درد دل ما تو چاره کن
از فاطمه بخواه که هجران سحر شود
از سینه ها نفاق و دو رویی به در شود
ای قلب فاطمه شده خشنود از تو زود
از ما هزار بار به دستان تو درود ...
شاعر: رحيمي ماهدشتي