گل بی خار کجا، در و دیوار کجا
صورت حور کجا، شعله نار کجا
ای بنی فاطمه ترسم نشود باورتان
بر در خانه شده نقش زمین مادرتان
با لگد گشت خدا، میوه از شاخه جدا
بیشه پر ولوله بود، شیر در سلسله بود
در خانه که شکست، فاطمه حامله بود
داغ یک کودک شش ماهه نصیب همه شد
قتل یک سوم سادات بنی فاطمه شد
با لگد گشت خدا، میوه از شاخه جدا
مادر از پای نشست، کودکش رفت ز دست
میوه چون نارس بود، ناگهان شاخه شکست
طایر سوخته در بین قفس می افتاد
او نفس می زد و مولا ز نفس می افتاد
با لگد گشت خدا، میوه از شاخه جدا
فاطمه یار نداشت، یک طرفدار نداشت
کاش در سینه دگر، زخم مسمار نداشت
بدن خسته کجا، ضربه ی پیوسته کجا
بوسه ی میخ در و سینه ی بشکسته کجا
با لگد گشت خدا، میوه از شاخه جدا
کودکان لرزیدند، حال مادر دیدند
همه از اشک ز رخ دانه بر می چیدند
حامی مادر مظلومه فقط کودک بود
خواست گردد سپر اما قد او کوچک بود
با لگد گشت خدا، میوه از شاخه جدا
چه بر آن ماه رسید، به فلک آه رسید
یا علی زود بیا، قنفذ از راه رسید
از چه باید شرر از خانه ی مولا خیزد
چند نامرد سر یک زن تنها ریزد
با لگد گشت خدا، میوه از شاخه جدا
این صدای حسن است، لرزه اش بر بدن است
جگرش پاره شده به لبش این سخن است
ای خزان زود گل پر پر ما را کشتی
ای مغیره تو چرا مادر ما را کشتی
با لگد گشت خدا، میوه از شاخه جدا
پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)