اشعار روز شهادت – علی اکبر لطیفیان
باز هم ای دختر پیغمبر اکرم بمان
مرهم درد علی ای درد بی مرهم بمان
زندگیِ روبه راهی داشتم؛ چشمم زدند
کوری چشم همه با شانه های خم بمان
دست های تو شکسته ش هم پناه مرتضی ست
تکیه گاه محکم من پشت من محکم بمان
تو نباشی پیش من، این ها زمینم می زنند
ای علمدار مدینه پای این پرچم بمان
این نفس های شکسته قیمت جان من است
زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان
کم ببوس دست مرا دارم خجالت میکشم
من حلالت میکنم اما تو هم یک کم بمان
آب ها از آسیاب افتاد خوبت میکنم
یار هجده ساله، هجده سال دیگر هم بمان
رفته رفته کار من دارد به خواهش میکشد
التماست میکنم، پیشم بمان پیشم بمان
علی اکبر لطیفیان