چقدر از تو سرودن غمین و محزون است
چقدر با تو غزل واله و دگرگون است.
نشسته ام سر راهی که می روی از آن
تویی که بر سر راهت هزار مجنون است.
... و باز هم که صدایی تو را پریشان کرد
صدای اسب سپیدی که غرقه در خون است
هزار اف به چنین روزگار بد ذاتی
که هر چه می کشم از« جور دور گردون است».
نگاه ملتمسم از تو خواهشی دارد:
که زنده کردن من فرصتش هم اکنون است
***
...و سال هاست شما خواهری برای منی
-که خانه ام تک و تنها کنار کارون است