اولي سنگ بر سر و رو زد
قبضه يِ دشنه را به ابرو زد
دومي نيزه اي به پهلو زد
پيرمردي عصا به بازو زد
چقَدَر دوره كرده اند تورا
چند صد قطعه كرده اند تورا
----------------------------------------------------------------------------------------
قامتِ من خميده شد اي واي
يا غياثت شنيده شد اي واي
پيكر ِ تو دريده شد اي واي
سرت از تن بريده شد اي واي
تا كه يك نيزه بر دهانت خورد
مادرت دست را به پهلو بُرد
گرگها ريخته اند رويِ سرت
همه زوزه كشان به دور و برت
لخته خون ميچكد ز بال و پرت
يكنفر هم نشسته بر كمرت
پشت و رويت نموده چندين بار
خنجرش كُند ميبُرَد انگار
بُرد انگشتر ِ تورا خولي
زرهِ پيكر تورا خولي
تا به كوفه سر ِ تورا خولي
معجر ِ خواهر تورا خولي
تا به گودال دلبرم جان داد
همه يِ چشم ها به من افتاد
تا كه صد تير در تنت جا شد
باز از دور شمر پيدا شد
ارباً اربا دوباره معنا شد
بر سر ِ غارت تو دعوا شد
نيزه داران مقابلت هستند
پلك نيمه باز ِ تورا بستند
پيكرت بود و يك جهان نيزه
از زمين تا به آسمان نيزه
حرمله تير زد سنان نيزه
ميخورد بر لب و دهان نيزه
نامرتب شده ست اعضايت
خس خس افتاده در نفسهايت
(سيد پوريا هاشمي)