شرم آب
آب از شرم نگاه غم او محزون شد
مشک از اوج فداکاری او مجنون شد
گریه اهل سما هر شب و هر روز بر اوست
چون که وجه قمر اهل حرم در خون شد
((آسمان تکیه به دستان تو دارد عباس))
دست تو هدیه حقی به ره خاتون شد
تشنه آب شد و تشنگی اصغر دید
غم او مانع نوشیدن از کارون شد
طرفی نهر فرات و طرف دیگر شرم
مشت آب از پسر شیر خدا ممنون شد
مشک بر دوش گرفت و علمش را برداشت
قلب او ملتفت روی مه کانون شد
کف العباس بشد قتلگه اول او
دست از دست بداد و به علی مرهون شد
آن زمانی که ز اسبش به زمین می افتاد
آسمان ها همگی دور سرش گردون شد
موسی کرب و بلا از غم او می نالد
قلب من گریه کن و سینه زن هارون شد