اشعار شب سوم – سید محمد جوادی
خرابه است و شب و سينه اي كه پُر درد است
به عكس روز گذشته هوا عجب سرد است
ستاره ها همه از حال من خبر دارند
به قلب كوچك من آسماني از درد است
گل بهشت حسينم ز بس نخوردم آب
خزان به ديدنم آمد كه چهره ام زرد است
به پيش ضربت دشمن سپر برايم شد
قسم به جان عمويم كه عمه ام مرد است
نسيم مي وزد و صورتم چه ميسوزد
خدا كند كه بميرد سرم چه آورده است