loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 1573 دوشنبه 22 آبان 1391 نظرات (0)

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد

چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد!

تیرِنامرد اگر یاور مشکم می شد ...

می شد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد

حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود

سعی کردم بدنم را بکشانم که نشد

تا دو دستم به بدن بود علم بر پا بود

خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد

سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی

ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد

گفتم این لحظه ی آخر که در آغوش تو ام

لا اقل روی تو را سیر ببینم که نشد

هر دو دست و سر و چشمم به فدای سرِ تو

هر چه آمد به سرم نصف شما هم که نشد

بگو از من به رقیه که حلالم بکند

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد

 شاعر: داود رحيم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 29
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 485
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 6,440
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 71
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 9,841
  • بازدید ماه : 17,168
  • بازدید سال : 391,968
  • بازدید کلی : 22,638,929