يا سيدنالعريان
كاروان كاش تن ِ بي كفنت را ميبرد
پاره هايِ تن ِ دور از وطنت را ميبرد
گام در گام چه شرمنده و سنگين ميرفت
نيزه وقتي كه سر ِ بي بدنت را ميبرد
شِروه خوان زود به صحرا زد و منزل منزل
خبر ِ تشنگي و سوختنت را ميبرد
مادرت مويه كنان آمده استقبالت
قدرت دست اگر داشت تنت را ميبرد
(شاعرش را نميشناسم)