سالار زينب (س)
تورا زدند نگفتم كه خواهري سخت است
مرا زدند تو گفتي برادري سخت است
چگونه شمر سرت را شكست من ديدم
به رويِ سينه يِ پاكت نشست من ديدم
هر آنچه داد زدم نبر رسيدم من
به خنده داد جوابم دگر بريدم من
هنوز در تهِ گودال تار ِ گيسو هست
هنوز نيزه شكسته ميان پهلو هست
همين كه پيكر تو مورد تهاجم شد
ز دست و پا زدنت دست و پايِ من گم شد
مرا به حرمله يا شمر يا سنان نسپار
مرا به خاطر مادر به ساربان نسپار
(هاني امير فرجي)