اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - روضه وداع حضرت زینب(ع) - مجتبی حاذق
باور نخواهد کرد چشمان ترت را
باور نخواهد کرد دشمن ، باورت را
ققنوس بی پروای من آتش نگیری
طاقت ندارم دیدن خاکسترت را
یک ذره از این بیشتر مهمان ما باش
طولانی اش کن این وداع آخرت را
یک کم نگاهم کن ، نگاهم کن ، نگاهی ...
تا که ببینی توی چشمم مادرت را
یا ایها العاشق ، دلم معشوق چشمت
با خود ببر میدان برادر ، خواهرت را
از دشمنانت آب می خواهی چرا ؟ ... نه
از دست دادی پیش از این آب آورت را
در مقتلت چیزی نمی بینم به جز خون
می بینم اما پاره های پیکرت را
در دست طوفان بود دیدم وای طوفان ...
می برد هم انگشت و هم انگشترت را
از من توقع داشتی ساکت بمانم ؟!
وقتی به روی نیزه می بینم سرت را ...
مجتبی حاذق