حضرت مسلم(ع)-شهادت
قهرمان عشق در چاه بلا افتاده است
كار مسلم وای دست اشقیا افتاده است
اشك جاری بر رخش شرح غمی پنهان دهد
گوشۀ غربت به یاد كربلا افتاده است
باغ شد مرداب و گل ها نیزه و شمشیر شد
قاصد كرب و بلایی از نوا افتاده است
سر، سر پیمان گذارش روی دار افتاده است
دل سر و كارش به خلقی بی وفا افتاده است
آه گلچینان كه از هر بام با سنگش زنند
این گل طوباست از شاخه جدا افتاده است
دست مهمان بستن و با كام عطشان كشتنش
از كجا در كوفه این رسم خطا افتاده است
نامههای دعوت كوفه بجز نیرنگ نیست
بد مرامی، بد دلی در كوفه جا افتاده است
كار دل هاشان به نیرنگ و نفاق افتاده است
كار لب هاشان به لعن و ناسزا افتاده است
چشمهاشان خائن و آئینۀ ناپاكی است
وای از چشمی كه از شرم و حیا افتاده است
بگذر از كوفه نبینی تا به روی غنچهها
رد پا از پنجۀ نا آشنا افتاده است