مادر نشسته، سیر تماشایشان کند
هنگام رفتن است، مهیّایشان کند
عون است یا محمّد ؟ فرقی نمیکند
در اشکهای بدرقه، پیدایشان کند
این سهم زینب است ، دو توفان ، دو گردباد
لبتشنهاند، راهی دریایشان کند
او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست
سیراب بوسه، قامت رعنایشان کند
آنها پُر از حرارت «لبیّک» گفتنند
باید سفر به خلوت شیدایشان کند
آرام، سرمه میکشد و شانه میزند
تا در کمند عشق، فریبایشان کند
بر شانه میزند که برو، سهم کوچکی است
باید نثار غربت مولایشان کند
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت