يا حضرت علي اكبر (ع)
دويده ام ز حرم تا که زنده ات نگرم
مبند ديده کمي دست و پا بزن پسرم
ز مصحف تنت اين آيه هاي ريخته را
چگونه جمع کنم سوي خيمه ها ببرم
به فصل کودکي و در سنين پيري خود
دو بار داغ پيمبر نشست بر جگرم
ميان دشمن از آن گريه مي کنم که مگر
به کام خشک تو آبي رسد ز چشم ترم
من آن شکسته درختم که با هزار تبر
جدا ز شاخه شد افتاد بر زمين ثمرم
اگر چه خود ز عطش پاي تا سرم ميسوخت
زبان خشک تو زد بيشتر به دل شررم
مگر نه آب بُوَد مهر مادرم زهرا
روا نبود تو لب تشنه جان دهي به برم
جوان ز دل نرود گر چه از نظر برود
تو نِي برون ز دلم ميروي نه از نظرم
به پيش ديده ي من پاره پاره ات کردند
دلي به رحم نيامد نگفت من پدرم
مصيبتي که به من مي رسد محبت اوست
هزارها چو تو تقديم حيّ دادگرم
به روز حشر نگريد دو ديده اش "ميثم"
کسي که گريه کند بر ستاره ي سحرم
(غلامرضا سازگار"ميثم")