loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 133 دوشنبه 01 آبان 1391 نظرات (0)

ناگهان شاعری پریشان شد، گریه - گریه - رسید تا باران

در خیالش دوباره می بارید، روی لب های خیمه ها، باران

در هیاهوی گرم و مبهم باد، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد

یک سبد گل میان دشت افتاد، باد فریاد شد: بیا باران

خط خون، لحظه های تنهایی، ابرها مانده در معمایی

اینکه طوفان بی قرار غروب، گریه های خداست یا باران؟

شب پایان و روز آغاز است، فصل پرواز و عشق و اعجاز است

دفتر انتخاب ها باز است، ابتدا عشق و انتها باران

شاعر افتاده در خیابانی، که دو سویش به کهکشان وصل است

السلام علیک یا خورشید، السلام علیک یا باران...

 

شاعر: علی سلیمانی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 30
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 484
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 6,416
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 71
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 9,817
  • بازدید ماه : 17,144
  • بازدید سال : 391,944
  • بازدید کلی : 22,638,905